زندگی من

اینجا گوشه ها و قطعه هایی ازحرفها و دغدغه های زندگی من است.

زندگی من

اینجا گوشه ها و قطعه هایی ازحرفها و دغدغه های زندگی من است.

سلام. 

 

پنج شنبه مامانم جراحی کیست تیروئید دارد. دوست دارم زود پنج شنبه بیاید و مامان از اتاق عمل به سلامت بیرون بیاید . خدایا به دستان جراح قدرت بده .خدایا........ 

 

مامان یک شاهکار است . یک چیز خاص ،اراده ایی دارد رویایی و قدرت لذت بردن از زندگی را خیلی خوب دارد . دوستش دارم . خیلی زیاد .برایمان اگر توانستید دعا کنید .

سال جدید

سلام. 

 

چیزهای دید همیشه برایم دلهره آور هستند . شروع سال یعنی دارم به یک سال بزرگ شدن نزدیک میشوم ،اما شروع را دوست دارم .احساس میکنم هر سال نو میشوی و شروع و ادامه وووو 

 

الان که مینویسم قسمت راست سینه ام تیر میکشد !!!! نمیدانم چرا !! 

 

فکر میکنم آدم خوشبختی هستم . بزرگترین نعمت برای هر شخصی سلامتی و داشتن یک همراه است .  

 

یک روزهایی در زندگی بعضی از ما آدمها هست که وقتی بعدها به ان روزهای زیبا و خاص فکر میکنیم برایمان عجیب است که این روزها را داشته ایم ، نه که تعجب کنیم از خوب بودنش ، در واقع از بعد خاص بودنشان عجیب هستند ، مثل شبهایی که با کسی که دوستش داریم در شبهای بارانی پائیز زیر نور ماه قدم زده ایم و بعد سیب قرمز خورده ایم و کنار هم تا صبح بوده ایم .  

 

سال خوبی را برای همه و همه و همه از خدا درخواست میکنم (خواهش میکنم )

فیلمهایی برای عید !!

پروژه دارم !! یکی در مورد شبکه های عصبی،یکی در مورد سیستم های چند رسانه ایی ، یکی در مورد برنامه نویسی وب ، باید خوشحال باشم ، چون کاری برای انجام دادن دارم ، خوشحالم . 

 

دلم برای grays anatomy تنگ شده !!  هیچ فیلمی آنقدر من رو درگیر نکرده . میترسم دوباره نگاهش کنم !! که دوباره هر روزم به اتفاقاتش فکر کنم !!حتی در خواب !! 

 

از سریال خوشم نمی آید مگر اینکه grays anatomy باشد !! 

 

فیلم های که جدی دوستشان داشتم و پیشنهاد میدم اگر در ایام عید وقتی پیدا کردید ( میدانم که برای همه تعطیلات صرف نیست )حتما نگاهشان کنید : 

 

The last kiss ( یک جورهایی حس شدنی است ، روایت ساده و زیبایی دارد ، از تکراری شدن و دنبال هیجان بودن ) 

 

befor sun set ( بعضی وقتها آرزویم این بوده که 24 ساعت کاملا با یک نفر باشم و فقط از باورهایمان حرف بزنیم ، این فیلم من را به این رویا میبرد ) 

befor sun rise  (این با بالایی ادامه ی هم هستند )  

بر باد رفته ( احتمالا دیده اید ، اما دوباره دیدنش برای هر زنی پر از منفعت است ! جایی خواندم یا شاید شنیدم ، که اسکارلت اهارا نماد یک فمنیست است ) 

 

grayes anatomy ( چرا بعضی ها هنوز ندیده اند ؟!!!) 

 

یک فیلمی که اسمش را یادم نیست !! در مورد عشقی مابین دونفر در جنگ جهانی دوم !!( اگر اسمش را پیدا کردم برایتان مینویسم ) 

 

اگر میخواهید افسرده شوید هم فیلم "پسری با پیژامه ی راه  راه "برایتان خوب است !! 

 

به همین سادگی !( فیلم زیبایی است ) 

 

جدایی نادر از سیمین هم لابد دیده اید خوب . 

 

سلامت باشید . خواهشا چهارشنبه سوری نرمالی داشته باشید !!آدمانه !

وقتی کسی نیست

مثل خط صاف ..... 

 

وقتی کسی نیست مغزم این طوری میشود،مثل خط صاف  ........ 

 

با یک چند تایی نقطه.... 

 

راستی من چرا این طوریم ؟!وابسته ؟! متعلق ؟! چرا نمیتونم قید چیزها را بزنم و یک چیز جدید بسازم ؟! 

خیلی دوست دارم صدامو بشنوی..... تو رویاهام همیشه برنده ام ,اما تو واقعیت سعی در حفظ وضع موجود دارم و شبیه قهرمانها نیستم ! بچه تر که بودم قهرمانی هایم بیشتر بود....حتی بیشتر عاشق میشدم .... الان انگار یک حصار در قلبم ایجاد شده .هر چه جلو میروم ترسم از ادامه بیشتر میشود... سرکشی هایم میخوابند ... انگار دارم پابه سن میگذارم ..... همیشه یک بغض در گلویم دارم که حوصله ی هق هق ندارد .....هنوز اما بال دارم ..... 

 

دلم میخواهد یکبار در تمام زندگیم تمام قد خودم باشم ، یک خط قرمزی داشته باشم ، یک حدی  

، یک حدود ذهنی ، که با آن برای دیگران تعیین تکلیف کنم .که بگویم همین هست که هست و جرأت داشته باشم بگویم میخواهی بخواه ، نمیخواهی برو ...... دلم میخواهد قهر کنم ، ناز کنم ، و نازم را بکشد ، که نگوید منطقی نیست قهر کنی..... 4 سال پیش  خیلی خوب بود .... گریه میکرد برای دلتنگی هایش..... الان اما گریه میدهد به من ..... غم میپاشد به روزهایم ..... انگار طرف عاشق تر داستان بیشتر درددارد .....  

درس دارم..... دوستش دارم.....از تعطیل بودن خوشم نمی اید .... کی این همه تعطیلات را تاب بیاورد....دلم به دانشگاه عجیب خوش است..... در این سه سال خیلی به دانشگاه وابسته شدم ...جای امنی است برایم....دوستش دارم. 

 

وقتی مدتی باکسی هستی

وقتی مدتی با کسی هستی  

 

عادت میکنی به بودنش 

 

به اینکه گوش کنی به حرفهایش 

 

نمیدانم چرا راضی میشوی که او حرف بزند و بگوید و بشنود و تو فقط مطابق نظر او کاری را انجام بدهی.  

 

نمیدانم چرا او عادت نمیکند و اینگونه نمیشود....